بهاره جون مابهاره جون ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

مامان و بابای منتظر نی نی

شرمنده که نبودم

سلام فرشته مامانی سلام دخترک نازم سلام بهاره جونم شرمنده که دیر اومدم مامانی اخه میدونی مامانی یکم ناخوش بود الان میگم چرا چون ماه رمضون شده الان دیگه اخراشه شبهای قدرم تموم شده روزای اول ماه رمضون مامانی روزه گرفت چند روز اول حالم خوب بود اما از روز 4 یا 5 بود که حالم بد شد یعنی یه معده دردی گرفتم که نگو با بابایی رفتیم دکتر کلی دعوام کرد که روزه نباید میگرفتی تو این وضعیتم نمیتونست چیزی بهم بده جز شربت معده که دیگه اومدیم خونه و من مامان خوبی شدم و به بابایی قول دادم که دیگه روزه نگیرم اما مگه این معده درد میزاشت هر چی میخوردم حالم بد میشد نمیخوردم حالم بد میشد وای نمیدونی خیلی روزای بدی بود همش گریه میکردم و بهت میگفتم مامانی دیگه روزه نم...
31 تير 1393

نی نی ما دخمله

سلام دخترکم عزیزکم فرشته مامانی خوبی عسلم بالاخره روز موعود فرا رسیدو صبح ساعت 8 با بابایی رفتیم سونو تازه نزدیکای نه ویزیت  شدم  رفتم طبقه بالا تا نوبت سونوم بشه که دیگه به بابایی گفتم برو سر کار من خودم تنها میمونم و بابایی رفت سرکار منم اونقدر نشستم تا نزدیکای ساعت 10:30نوبتم شد دل تو دلم نبود به خانوم دکتر گفتم جنسیتش مشخص میشه گفت اره فقط اصلا اولش حرف نزن چون سونو سلامت خیلی مهمی داری باید دقیق همه جای نی نی رو اندازه بگیرم کارم که تموم شد خودم همه چی رو بهت میگم فکر کنم ده دیقه ساکت بودم تا بالاخره گفت نظرخودت چیه واسه جنس نی نی گفتم هیچ نظری ندارم اول بگو سالمه گفت اره خداروشکر همه چیزش سالمه و یه دختر نازنینه ولی مامانی او...
7 تير 1393

وضعیت منو نی نیم

سلام گل مامانی خوبی عسلم دوشنبه وقت دکتر داشتم که بابایی رفتیم اول فشارم رو گرفت که سیزده رو هشت بود فکر کنم و گفت خوبه بعدشم صدای قلبتو گوش دادیم دوباره که اینبارم چون بابایی بیرون اتاق نشسته بود نزدیک در کاملا شنیده بود برای اولین بار و چقدر ذوق میکرد بعدش خانم دکتر وزنمو گرفت که گفت اصلا وزن اضافه نکردی میخواست قرص اشتها برام بنویسه که گفتم نمیخواد قول میدم تا دفعه بعد وزنم زیاد بشه و گفت اگه دفعه بعد وزن نگیری مجبورم بهت قرص اشتها بدم بعدم یه سونو گرافی نوشت تا ببینه شما کاملا سالمی مامانی خانوم دکتر میگفت یه سونو مینویسم تا ببینم بچم سالمه اخه میگفت تمام شماها بچه های اونیدو یه حس خاصی نسبت به همه اونایی که میان پیشش داره و فکر میکنه هم...
4 تير 1393
1